۱۳۹۷ مرداد ۲۹, دوشنبه

آیا باید نگران دعوای سلطنت‌طلب جمهوری‌خواه باشیم؟


حجم بزرگی از بحث های رسانه های اجتماعی* فارسی‌زبان را مجادله ی پایان ناپذیر پادشاهی‌خواهان و جمهوری‌خواهان تشکیل می دهد. 

پادشاهی خواهان حول برگرداندن پادشاهی به رضا پهلوی متحد هستند که می گوید طرفدار دموکراسی است. جمهوری خواهان هم تبعا طرفدار رای جمهور مردم هستند. 
ظاهرا هر دو به دموکراسی معتقدند پس اگر دعوایشان بر سر دموکراسی نیست سر چیست؟ 
آیا این دو گروه فقط مثل طرفداران استقلال و پرسپولیس عادت دارند با هم کل کل کنند و مجادلاتشان سطحی و توخالی است؟‌ یا اینکه دعوای پادشاهی و غیرپادشاهی روبنای یک مجادله ی بسیار عمیق تر یعنی مجادله ی دو فلسفه ی سیاسی متفاوت برای آینده ی ایران است؟‌ 

بالاخره، دموکراسی پارلمانی فقط یک فرم است و چیز زیادی درباره سرخط های نگرش سیاسی شما نمی گوید. همه ی احزاب دخیل در یک دموکراسی پارلمانی به دموکراسی پارلمانی معتقدند. پس باید تفاوت دو گروه را در نگرش کلان سیاسی-اقتصادی-فرهنگی آنها بدانیم. نگرش اقتصادی سلطنت طلبان آنطور که  رسانه عمده شان یعنی شبکه منوتو و تئوریست هایش مثل سعید قاسمی نژاد بیانگر آن هستند همان نگاه مدرنیزاسیون بالا-به-پایین و مستدانه ی پهلوی است که بروشنی با سوسیالیسم ملایم و پدرسالار پهلوی دوم خداحافظی کرده و به سخت‌کیشی بازار-آزاد طبق رهنمودهای میلتون فریدمن گرویده است که اتفاقا همان ایدئولوژی است که مدیران آقای سعیدقاسمی در اندیشکده ی FDD به رغم روشن شدن مشکلات این نگرش هنوز جزو مومنان مخلص آن هستند. این میسیونرهای نئولیبرال به صورت کاملن معارضه جویانه جاده صاف کن باز کردن درهای منابع و سرمایه های طبیعی و انسانی ایران به روی شرکت های چندملیتی و  «نوسازی» ایران مطالق الگوهای کشورهای «مناسب» برای سرمایه داری نیویورکی است. 
گویی که شعار نسل جدید «سلطنت‌طلب» این است که: سلطنت بهانه است، نفع کورپوریشن نشانه است. 

سعید قاسمی نژاد با وقاحت معصومانه ای اعلام می کنند که ژنرال آگوستو پینوشه را  نه یک دیکتاور با پرونده ی قطوری از جنایت علیه بشریت بلکه یک قهرمان می دانند.  یک «نجات دهنده» که با اجرای برنامه‌های نئولیبرال بچه های شیکاگو یعنی چک سفید دادن به کورپوریشن های آمریکایی و نابود کردن هر گونه خدمات اجتماعی که سد راه استثمار منابع طبیعی و کارگران شیلیایی است کشور را «از تبدیل شدن به ونزوئلایی دیگر نجات داد»! 
 کسانی که می گویند قهرمان مان پینوشه است دیگر چه زبانی می گویند که هیچ مشکلی با تقدیم کشور به کورپوریشن های آمریکایی نداریم؟ حتی شده از راه یک کودتای آمریکایی؟
بالاخره قهرمانان سیاسی آنها یعنی محمدرضا شاه و پینوشه هم با کودتای آمریکایی در قدرت ابقا شدند و دموکراسی را در هر دو کشور ملغی کردند.

پس می بینیم که پشت این ماشین پروپاگاندای سلطنتی و نوشته ها و ژست های مردم‌پسند رضا پهلوی (که می‌تواند شخصا آدم صادق و خوش نیتی هم باشد) یک نئولیبرالیسم فرصت طلب کمین کرده است. فکر می کنید کسانی که حقوق امثال سعید قاسمی نژاد را می پردازند نگران آینده ی مردم و سرزمین ایران هستند؟ یا دنبال باز کردن هر چه سریع تر درهای ایران به روی تاراج کورپوریشن های خودشان هستند؟ 

و نتیجه این نئولیرالیسم مهارگسیخته را بخصوص در کشورهای جنوب آسیا و آفریقا دیده ایم. زوال زیست‌بوم، کیفیت زندگی تباه شده، حاشیه نشینی و بی آیندگی و فلاکت میلیاردها نفر در سراسر جهان نتیجه ی سیطره ی همین سرمایه داری مهارگسیخته ی نئولیبرال با فرم ظاهری «دموکراسی» است. مقاماتی که جنگل ها را به شرکت های تولید روغن نخل می سپارند در فرایندی ظاهرا «دموکراتیک» انتخاب می شوند. آزادی از این جهت کامل است که شمای بیرون مانده از ماشین تولید ثروت هیچ حمایتی دریافت نمی کنید. از نظر طبقه حاکم شما  آزاد هستید زیر هر پلی که خواستید بمیرید. معیار پیشرفت از نظر آقایان فقط عدد جی‌دی‌پی است که عمده اش به جیب خودشان می رود. 

نمونه ای حکومت ها هم در سراسر جهان کم نیست. اگر می پرسید چرا این قشر سرمایه دار انگل و طماع می توانند کرسی های قدرت را در نظام دموکراتیک غصب کنند این است که  صاحبان سرمایه به محض اینکه انحصار رسانه های جمعی را در دست گرفتند (تا پولدار نباشید که نمی توانید شبکه «من و تو» بزنید!) آنگاه می توانند به مهندسی افکار عمومی دست بزنند و کاندیداهای بله قربان‌گوی خودشان را از صندوق های رای بیرون بکشند. به این ترتیب دموکراسی در نظام سرمایه داری بی در و پیکر مثل آمریکا در واقع پلوتوکراسی است یعنی شما هر چه پولدارتر باشید صدایتان بیشتر شنیده می شود. و اگر فقیر باشید عملا شانسی برای تاثیرگذاری سیاسی برایتان نمی ماند.


اما آیا این چشم انداز دموکراسی است که می خواهیم «در فردای براندازی» در ایران ببینیم؟ برای من هم مثل بسیاری دیگر این وهن دموکراسی است.

یا یک دموکراسی از پایین، مبتنی بر پایداری سرزمینی، متکی به سندیکاهای کارگری و سایر نهادهای انتخابی مدنی که شانس زندگی سالم و بالندگی را به همه می دهد و اولویت را به مردم و زیستبوم می دهد نه به شرکت ها و صاحبان سرمایه - چشم انداز دلخواه مان است؟

تا جایی که می دانم این دیدگاه سوسیال اکولوژیک و طرفدار دموکراسی از پایین چیزی نیست که قرابت زیادی با چشم انداز پادشاهی‌خواهان برای آینده ی ایران داشته باشد. به طور سنتی همیشه طرفداران سلطنت همان طرفداران زور و استبداد بوده اند. و هیچ دلیلی نداریم که  فکر کنیم که این مونارشیست های نئولیبرال وطنی متفاوت از اسلاف شان باشند.  چنان که در بالا اشاره شد رویکرد تهاجمی نئولیبرال کاهنان معبد اپوزیسیون ساز جای شک زیادی درباره  میزان تعهد این حضرات به دموکراسی و رای مردم را نشان نمی دهد.

پس الان که هنوز به قول حسن شریعتمداری «نه به باره نه به دار» چه باید کرد؟ آیا بحث پادشاهی و چمهوری محلی از اعراب دارد؟ 

هر کس می تواند پاسخ خود را داشته باشد. پاسخ من این است که بحث می تواند مفید باشد. البته به شرطی که این بحث در جهت روشن کردن نگرش سیاسی خود و طرف مقابل باشد تا روشن باشد که خط و خطوط هر کس چیست. همگی «براندازان» می دانیم که ج.ا را نمی خواهیم اما بر خلاف سال ۵۷ باید دقیقا بدانیم که خود و حریفان سیاسی مان چه می خواهیم. در این مورد هنوز خیلی از سال ۵۷ پیشرفت نکرده ایم و هنوز مواضع در هاله ای از ابهام است.   (نک. پرسشنامه عمومی برای کنشگران سیاسی ایرانی)

 اما اگر بحث های ما فقط در سطح بماند و دعوای لفظی بر سر مرده ریگ گذشتگان باشد مثل این سوال که «۲۸ مرداد کودتا بود یا غیرکودتا؟» یا «جشن های ۲۵۰۰ ساله خوب بود یا بد؟» و مانند آن  می‌تواند اتلاف وقت و اعصاب عظیمی برای هر دو طرف باشد. چرا باید سر بحثی وقت تلف کنیم که بیشترمان آن موقع حتی به دنیا نیامده بودیم؟ 
به جای بحث روی خلاف‌واقع ها (counterfactuals) بخردانه این است این وقت را برای مبارزه با ج.ا که قطعا دشمن مشترک همه دموکراسی خواهان است استفاده کنیم. ایران را دوباره می سازیم البته با هم‌اندیشی نه با بیعت با شخص خاص.

دیدگاه متفاوت سیاسی ما درباره آینده ی کشور به هیچ وجه جلوی اتحاد کنونی ما در سازماندهی و هماهنگی برای اقدامات عملی کف خیابان و روی مدیای اجتماعی را نمی گیرد.  از ایده های مبارزاتی خوب هم حمایت می کنیم و به هم کمک می کنیم. فعلن مشکل اصلی انداختن زنگوله به گردن گربه ی ج.ا است!
-----------

 * Social Media معادل رایج تر آن در ایران (فضای مجازی) است که به نظر من هم نارساست و هم بی جهت بار منفی دارد. (بر خلاف «اجتماع» و «رسانه» که معنای کانکریت و بار مثبت دارند «فضای مجازی» یک ترکیب بی محتوا و حتی غریب و رعب انگیز است)