۱۳۹۸ دی ۲, دوشنبه

دروغ شیرین شکر

ظرف ۳۰ سال گذشته تعداد افراد چاق دنیا دوبرابر شده و به ۶۰۰ میلیون نفر رسیده. عده دیابتی ها سه برابر شده و ۳۴۷ میلیون رسیده. مظنون اصلی کیست؟ شکر. 
اجداد ما سالانه حدود دو کیلو شکر مصرف می کردند. ما؟ قریب ۶۰ کیلو.
چرا شکر اینطور به خوراک ما رخنه کرده؟ در ادامه نگاهی خواهم داشت به این بی‌سابقه ترین تغییر در رژیم غذایی بشر و عوارضش. 


شکر از دو مولکول گلوکوز و فروکتوز تشکیل شده. روش جذب این دو مولکول در بدن متفاوته. گلوکوز یک سوخته که در تمام اندام های بدن میتونه به عنوان سوخت مصرف بشه. اما فروکتوز رو فقط کبد میتونه جذب کنه. برای همین وقتی نوشیدنی شیرین مینوشیم کبد با فروکتوز بمباران میشه و ناچاره این قند رو به چربی تبدیل کنه. این چربی میتونه باعث کبد چرب، دیابت و بیماری قلبی بشه. 



از نان گرفته تا سوس و همبرگر. شکر با ۵۶ نام مختلف خوانده می شود که از نظر کالری و اثرشان بر بدن همگی مشابه هستند و مصرف مفرط شان باعث تولید چربی در کبد می شوند. صنایع غذایی سعی می کنند اسم شکر رو در محتویات محصولات شان به طریقی مخفی کنند چون بیشتر این نام ها برای خریدار عادی قابل تشخیص نیستند. 

میزان مصرف متعادل شکر چقدر است؟ توصیه انجمن قلب آمریکا ۶ تا ۹ قاشق چایخوری در روز است. اما اروپایی ها ۱۷ و آمریکایی ها ۱۹.۵ قاشق چایخوری در روز شکر مصرف می کنند. سال ۲۰۱۵ سازمان بهداشت جهانی مقدار مناسب شکر رو ۶-۱۲ قاشق چایخوری در روز اعلام کرد. 


مصرف بیش از حد شکر باعث وضعیتی بنام Hepatic steatosis  که به معنی تجمیع چربی در کبد است و  میتونه باعث بیماری های مضمن سوخت و ساز بدن بشه. پژوهش ها در اروپا نشون داده که ۳۶-۴۴٪ درصد کودکان چاق (obese) دچار کبد چرب غیرالکلی هستند. 

در دهه ۱۹۷۰ انجمن دارو و غذای آمریکا FDA به دنبال اثر شکر بر سلامتی بود. لابی شکر صنعت شکر توانست با صرف پول فراوان این ادعا رو به کرسی بنشاند که شهوادی مبنی بر رابطه ی علّی شکر و بیماری نیست. شعار این لابی این بود که «کالری کالری است». میگفتند فرقی نمی کنه شما کالری تون رو از شکر بگیرید یا از آووکادو. اگر زیادی کالری دریافت کنید چاق میشید. اگر کم کالری مصرف کنید لاغر. پس اگر چاق هستید تقصیر خودتونه. 


اما این دروغی بیش نیست. کالری با کالری فرق می کنه چون شیوه  متابولیسم شکر با سایر غذاها فرق می کنه اثر سمی اش بیشتره. یک پژوهش اروپایی نشان داده که مصرف فقط یک لیوان نوشابه در روز ریسک دیابت رو ۲۰ درصد افزایش میده، فارغ از اینکه شخص چند کالری در روز مصرف می کنه و چه غذاهای دیگری میخوره. 

یک آب میوه ی «بدون شکر افزوده» مثل آب انگور حدود ده قاشق چایخوری شکر داره. پس اگر فقط روزی یک بطری از چنین نوشیدنی بخورید سالی ۱۴ کیلو شکر به بدن زده اید! ۲۰۰ سال پیش مصرف سرانه ی شکر چیزی حدود ۲ کیلو در سال بود. الان یک آمریکایی سالانه ۵۸ کیلو شکر مصرف می کنه.

شناخت مضرات شکر چیز تازه ای نیست. جان یودنیک کارشناس تغذیه انگلیسی سال ۱۹۷۲ کتابی نوشت با عنوان «خالص، سفید و کشنده» و در اون شواهد فراوانی مبنی بر خطرناک بودن شکر رو مطرح کرد و خواستار کاهش مصرفش شد. لابی شکر یودنیک رو تهدیدی برای بیزنسش دید و اسپانسر کارزار علمی و تبلیغاتی شد تا موضع یودنیک رو نقض کنه. 


در عوض انسل کیز، بانفوذ ترین متخصص تغذیه ی آمریکایی و نماینده جریان قالب، معتقد بود که مشکل اپیدمی بیماریهای قلبی و چاقی، چربی و کالری زیادی است نه شکر. جای تعجب نیست به لطف حمایت لابی های صنعت تغذیه یودنیک به حاشیه رانده شد و به عنوان یه فناتیک ریشخند شد. 

صنعت شکر هم از همان تکنیک های صنعت تنباکو استفاده کرد برای بیخطر جلوه دادن محصولش. چهره های موجه‌نمای دانشگاهی مثل   Fred Stare مدیر دانشکده بهداشت عمومی دانشگاه هاروارد شد پروپاگانداچی شکر در رسانه ها. شش ماه بعد از اینکه فرد استر در کنگره شهادت داد که شکر خطر نداره، دانشکده اش ۲ میلیون دلار از شرکت چندملیتی KELLOGG دریافت کرد.  

سال ۱۹۷۴ پتیشنی منتشر شد که خواستار محدود کردن مصرف شکر در محصولات و برچسب زدنش بود. اما وقتی  جورج اروینگ رئیس مشاوران علمی صنعت شکر شد مسئول رئیس کمیته ی FDA که مسئول رسیدگی به اثرات شکر بر بدن بود. جای تعجب نیست که همه اتهامات علیه شکر به زودی بایگانی شد و FDA چراغ سبز برای مصرف فزاینده شکر رو صادر کرد. 

بعد از این گزارش FDA که شکر رو بی خطر اعلام کرد انجمن شکر آمریکا جایزه آنویل رو برای کمپین تبلیغاتی اش برد. آن زمان از هز ۴۱ آمریکایی یکی دیابتی بود. امروزه از هر ۱۱ تا. این آمار در سطح جهان یک در ۱۲ است. پیشبینی میشه ظرف ۱۰ سال آینده میزان مرگ ناشی از دیابت ۵۰ درصد افزایش پیدا می کنه. 

منبع اصلی: Sucre, le doux mensonge - ARTE
منابع خوب دیگه: The Truth about Sugar - BBC 

یک فیلم جالب درباره شکر:
Sugarland (2014)


همین مطلب در تویتر با کمی تلخیص:

https://twitter.com/del_vaar/status/1209276066336051200

۱۳۹۸ آذر ۲۰, چهارشنبه

نگاهی انتقادی به ویدیوی «گیاهخواری و وگان از نظر علمی»





امروز با اشاره ی دوستی ویدئوی زئوس با عنوان «گیاهخواری و وگان از نظر علمی» را دیدم که از بسیار جهات نه تنها علمی نیست بلکه کشکولی است از انواع سطحی نگری ها، بدفهمی ها و هراس افکنی بی پایه علیه گیاهخواری و این واقعا جای تاسفه بخصوص از جانب  کسی که ادعا می کنه پیرو عقلانیت و شواهد علمی است.  پس اینجا به بررسی برخی ادعاهای زئوس می پردازم. امیدوارم این مختصر برای اون دوستم و بقیه مفید باشه. 



زئوس میگه: «عمده تاکید گیاهخواران بر غیراخلاقی بودن کشتن حیوانات است و اینکه اون زبون بسته ها به دست انسان درد می کشند.»

این گفته دقیق نیست. گیاهخواران میگن فواید گیاهخواری سه دسته است: 
۱. اخلاقی:‌ کاهش ستمگری به سایر جانداران، 
۲.  زیست محیطی: کاستن رد پای مخرب مان روی سیاره
۳. تندرستی: کمک به افزایش سلامت انسان


زئوس میگه گیاهخواران کتاب «فواید گیاهخواری» صادق هدایت رو به عنوان دفاعیه گیاهخواری مطرح می کنند. هر چند این کتاب ارزش ادبی داره و از روح لطیف و قلم توانای صادق هدایت سرچشمه می گیره اما این کتاب بهترین دفاعیه عقلانی گیاهخواری نیست.  از یک جوان ۲۵ ساله ۸۵ سال پیش نمیشه انتظار داشت که بهترین استدلال های عقلانی و بهترین فکت های علمی امروز درباره گیاهخواری رو ارائه بده. چنین انتظاری کاملا بیجا و نابخردانه است اما با توجه به این ویدیو فکر نمی کنم زئوس چیزی بیش از این کتاب درباره فواید گیاهخواری خوانده باشه. (منابع بیشتر برای مطالعه در پایان این متن آورده ام)


در مورد #حقوق_حیوانات  زئوس  فکر میکنه رعایت حقوق حیوانات یعنی کشتن هر حیوانی برای مصرف انسان مطلقا غیراخلاقی است. میگه  ما برای تهیه خوراک مون  مزارع رو سمپاشی کنیم و حشرات رو از بین ببریم. میپرسه «آیا حقوق حیوانات شامل حشرات نمیشه؟» و با لحن رتوریک می پرسه «آیا طرفداران حقوق حیوانات با زجر و آزار حشرات مشکلی ندارند؟» 

اینجا چندتا نکته هست:

دیدگاه های مختلفی درباره حقوق حیوانات وجود داره و زئوس فقط دیدگاه اکستریم رو که بین طرفداران مذهب جین  رایجه مبنای نقد قراره میده که بر اساس اون کشتن هر موجودی مطلقا غیراخلاقی است. گفته میشه طرفداران مکتب جین حتی از حرکت کردن پرهیز دارند تا مبادا باعث کشتن حشره ای زیر پایشان بشوند. روشن است که این رویکردی نیست که در زندگی عادی قابل اجرا باشه و بیشتر گیاهخواران امروزی هم مدافع این دیدگاه نیستند.




رویکردهای امروزی بیشتر گیاهخواران مبتنی بر انگاره ی به رسمیت شناخت علائق  (interests) سایر جانوران است. کسانی مثل پیتر سینگر  از پیشگامان جنبش حقوق حیوانات و  نویسنده کتاب کلاسیک Animal Liberation معتقده احترام به حقوق حیوانات معناش این است که  علائق دیگر گونه ها رو محترم بشماریم. یعنی بپذیریم که اونها هم مثل ما دوست دارند زنده بمانند و از زندگی لذت ببرند و کمتر رنج بکشند. همین رویکرد یعنی گسترش عاطفه مون به جانوران غیر انسان باعث میشه  تا  وظیفه خودمون بدونیم کاری کنیم که تا حد امکان از آزار و ستم به دیگر گونه ها بپرهیزیم (رویکرد نفی ستمگری).  [۱]


رویکرد نفی ستمگری میپذیره که ما برای بقای خودمون چاره ای نداریم جز اینکه قدری «آسیب ناخواسته» (collateral damage) به دیگر جانداران بزنیم که مثال روشنش همین کشته شدن حشرات در مزارع است. اما نکته کلیدی اینه که این ستمگری رو کمینه کنیم و آسیب بیهوده وارد نکنیم. کشته شدن حشرات در مزارع با ستمگری به حیوانات در شرایط فجیع دامداری های صنعتی از جهات بسیاری متفاوت است:

یکی از این جهت که ما حشرات مزارع رو در شرایط غیرطبیعی و شکنجه ی دائمی پرورش نمیدهیم تا بعد برای خوراک مان بکشیدم. یک سوسک در مزرعه در یک قوطی کبریت حبس نمیشه تا وقتی که زیر تراکتور بره. اما یک گاو یا مرغ یا خوکی که برای خوراک ما در دامداری صنعتی عمدا شکنجه میشه تا زمان مرگ و از ابتدایی ترین شرایطی که طبیعتش اقتضا می کنه محرومه.

دیگر اینکه با توجه به تفاوت عصبی شگرفی که حشرات با حیوانات رده های بالاتر مثل پستاندارن دارند از نظر علمی اصلا معلوم نیست آیا حشرات اصلن درد به معنای حس خودآگاهانه ی بیزاری سوبژکتیو که ما داریم رو بتوانند احساس کنند و اگر هم داشته باشند هیچ معلوم نیست کیفیت دردی که حشرات با اون سیستم ساده ی عصبی احساس می کنند با کیفیت درد پستاندارانی مثل انسان یکی باشه. زئوس میگه  «چون سیستم عصبی اونها (حشرات) پیشرفته نیست درد مزمن دارند» این ادعایی است که زئوس هیچ شواهدی برایش ارائه نمیدهد.

درد یک موضوع سوبژکتیو (ذهنی) است. به عبارت دیگر شما باید سطح معینی از قابلیت ذهنی داشته باشید تا بتوانید درد را احساس کنید. مطابق مسئله فلسفی دیگر اذهان من هیچ وقت با قطعیت نمی توانیم بگویم که دیگری هم دقیقا مثل من احساس درد می کند. من فقط بر اساس شواهد عینی خارجی می توانم استنتاج کنم که چون دیگری هم سیستم عصبی مثل من دارد پس احتمالا درد مشابه من تجربه می‌کند. در مورد پستانداران دیگر این شباهت سیستم عصبی با انسان آنقدر هست که بشود با قاطعیت خوبی شباهت درد را استنتاج کرد. چون سامانه ی بدوی مغز ما و سیستم عصبی ما و سایر پستانداران اساسا یکسان است. در مورد حشرات اصلن چنین شباهتی نیست و لذا مبنایی «علمی» درستی هم برای استنتاج نیست. 

حتی اگر بپذیریم که حشرات مزارع هم درد می کشند باز هم گیاهخواری به کاهش ستم (cruelty) به دیگر موجودات شایانی می کند. احتمالا زئوس نمیداند که قریب ۶۰ درصد زمین های کشاورزی جهان برای تهیه خوراک دام بزرگ زیر کشت هستند. یعنی اگر  همه مردم دنیا گیاهخوار بودند سطح زمین های زیر کشت بسیار پایین تر می آمد و در نتیجه حشرات کمتری هم ناخواسته در فرآیند کاشت و برداشت محصول کشته می شدند. بگذریم از اینکه کشاورزی برای تهیه خوراک دام در اکثریت مطلق موارد کشاورزی صنعتی و تک محصولی است (کاشت سویا، ذرت) که با مصرف فراوان سموم و آفت کش ها بیشترین آسیب رو به اکوسیستم و غنای زیستی وارد می کنه.   


استدلال علیه گیاهخواری با رجوع به اپیدمی دیابت مهمل ترین بخش این ویدیو بود که فقط نشان می دهد زئوس الفبای علم تغذیه را نمی داند. بر خلاف تصور زئوس مولفه های اصلی مواد غذایی «پروتئین و هیدارت کربن و چربی و قند» نیستند . در واقع فقط سه مولفه اصلی (macro nutrient) اصلی برای تامین کالری بدن  وجود داره: پروتئین، هیدارت کربن و چربی. همه ی کالری بدن شما از همین سه منبع تامین می شوند. قند (در شکل های مختلفش)  و کاربوهیدرات هر دو در بدن تبدیل به گلوکز می شوند که زیادی اش در خون برای طولانی مدت به مقاومت در برابر انسولین منجر میشه. در واقع دیابت نوع ۲ چیزی نیست جز مقاومت یافتن سلول ها در برابر انسولین. این مقاومت باعث میشه که قند (گلوکز) موجود در خون نتونه بخوبی توسط سلول ها بشه. 


اینجا جای شرح و بسط این قضیه دیابت نیست اما بطور خلاصه: چاقی بیماران دیابتی به این خاطره که قندی که نتونسته جذب سلول ها بشه به چربی تبدیل میشه. چاقی از عوارض دیابته نه معلول خوردن چربی. کاربوهیدرات ها و قند هر دو باعث افزایش سریع قند خون می شوند (ضریب گلیسمیک بالایی دارند) و لذا برای بیماران دیابتی مشکل ساز هستند. اما چربی چون باعث افزایش قند خون نمیشه چنین مشکلی ایجاد نمی کند. در واقع امروزه رژیم های پرچرب و با کاربوهیدرات کم و پروتئین متعادل low-carb, high-fat diet  LCHF برای درمان احتمالی یا کنترل دیابت توصیه میشه. رژیمی که حدود ۷۰-۸۰ درصد کالری از چربی، ۱۰-۲۰ درصد از کاربوهیدرات و بقیه از پروتئین گرفته بشه.   رژیم LCHF باعث پایین آوردن قند خون بطور طبیعی می شود و با رژیم گیاهی هم قابل حصول است.  [6]



بخش دوم ویدیو  سخت تلاش می کنه نشون بده که گیاهخواری رژیم کاملی نیست و «فقر غذایی برای انسان میاره». زئوس از ایراد قدیمی «پس پروتئین تون رو از کجا تامین می کنید؟» شروع می کنه و میگه که «پروتئین در غلات و حبوبات هست اما مقدارش به نسبت گوشت خیلی کمه». البته این درسته که درصد پروتئین در گیاهان خیلی کمتر از گوشته اما مگر بدن چقدر در روز به پروتئن نیاز داره؟ طبق توصیه FDA پروتئين مورد نیاز بدن 0.8 گرم بر کیلوگرم وزن بدن است. یعنی اگر وزن شما ۷۰ کیلوست روزی بیش از ۵۶ گرم پروتئین نیاز ندارید. اگر بیشتر از این مصرف کنید هیچ کمکی به سلامتی شما نمی کنه. پروتئین اضافی صرفا تبدیل به قند میشه و میسوزه یا به چربی تبدیل میشه و اسیدهای آمینه اضافی هم دفع می شوند. بدن مکانیزیمی برای ذخیره اسیدهای امینه موجود در پروتئین نداره.


                                                                 هرم غذایی هندوان گیاهخوار

زئوس به اشتباه فکر می کنه گیاهخواری یعنی مصرف زیاد «نون و سیب زمینی و اینها». او بدرستی اشاره می کنه که اینها بیش از هر چیز هیدرات کربن دارند که پر از کالری اما از نظر مواد مغذی فقیر هستند و مصرف زیادشون باعث چاقی میشه. اما کدوم گیاهخوار اونقدر احمقه که بخواد  پروتئین بدنش رو فقط با برنج یا سیب زمینی تامین کنه؟  چیزی که زئوس نمیدونه یا نمیگه اینه که رژیم گیاهی خوب مبتنی بر توازن و تکثر خوراک از منابع مختلف است. در واقع خیلی از خوراک های گیاهی (مثل دانه ها و گیاهان سبز برگ) کاربوهیدرات خیلی کمتر و پروتئين بسیار غنی تری دارند. برای مثال پروتئین تخمه ی کدو ۳۰ درصد، پسته ۲۱ درصد، کنجد ۱۷ گرم، گردو ۱۵ گرم، بادام ۱۵ گرم است و شما با یک رژیم غذایی متناسب به راحتی می توانید پروتئین روزانه بدن رو تامین کنید.


 گیاهخواری آنطور که زئوس جلوه میده یک «مد جدید» و ناپایدار نیست. صدها میلیون نفر در دنیا گیاهخوار هستند. بیشتر هندوان قرن هاست که گیاهخوار هستند و هیچ مکملی هم مصرف نمی کنند. بهترین و درخشان ترین مغزها هم از میان شون برآمده که ویشواناتان آناند قهرمان شطرنج دنیا یکی از آنهاست.



یک ادعای کاذب دیگه زئوس اینه که «پروتئین های گیاهی کلا آمیواسیدهای کافی ندارند». لازمه بدونیم که پروتئین کلا شامل ۲۱ آمینو اسید میشه که مثل آجرهای سازنده سلول هستند. ۹ تا از این آمینو اسیدها، آمینواسیدهای اساسی هستند به این معنا که کبد خودش نمیتونه اونها رو بسازه و باید از خوراک اونها رو تامین کنه. هر خوراکی پروفایل آمینو اسید خودش رو داره. همه ی آمینو اسیدهای اساسی در گوشت و تخم مرغ یافت می شوند.  اما بعضی آمینو اسیدها در برخی گیاهان کمتر و در بقیه بیشتر هستند. مثل لیسین یک آمینو اسید اساسی است که در غلات کمه یافت میشه اما تخمه کدو، پسته و آووکادو مقدار زیادی ازش یافت میشه. بنابراین برای تامین همه ی آمینو اسیدها ضروری است که یک گیاهخوار مبنای غذایی متنوعی داشته باشه. یک رژیم گیاهی یکنواخت و غیرمتنوع البته میتونه باعث فقر غذایی بشه. 

ادعای کاذب بعدی زئوس درباره مواد معدنی است. میگه چون گیاهان فیتات (اسید فیتیک) دارند که باعث اختلال در جذب مواد معدنی میشه پس گیاهخواران باید «آهن و روی و کلسیم و اینها» رو هم بصورت مکمل مصرف کنند وگرنه دچار کمبود می شوند.
هر چند درسته که اسید فیتیک باعث کاهش جذب مواد معدنی میشه اما خیساندن یا جوانه زدن دانه ها باعث کاهش اسید فیتیک میشه و در نتیجه درصد جذب رو بالا می بره. 
در مورد آهن، درسته که آهن گوشت بهتر جذب میشه اما غلات کامل، گیاهان سبز برگ  مثل اسفناج و حبوبات هم حاویآهن هستن و خوردن اونها با ویتامین سی باعث افزایش جذب آهن تا شش برابر  بیشتر میشه و غذاهای گیاهی هم سرشار از ویتامین سی هستند. بعضی خوراک های گیاهی مثل بروکلی هم آهن بالایی دارند و هم ویتامین سی بالا. پژوهش ها نشان داده که کمبود آهن یا anemia در گیاهخواران بیش از گوشتخواران نیست. یک دلیلش میتونه این باشه که میزان آهن به ازای کالری دریافتی عموما در رژیم غذایی گیاهی بیشتره. یعنی  آهنی که در  ۱۰۰ کالری اسفناج هست معادل آهنی است که در ۱۷۰۰ کالری استیک هست.


 در مورد کلسیم، این درسته که وگن ها باید مراقب کلسیم شان باشند و به این منظور سویا، حبوبات و عدس و بادام و اسفناج زیاد مصرف کنند. اما در مورد گیاهخواران که منعی در مصرف لبنیات ندارند این دشواری وجود نداره.  


یک کذب دیگه اینکه زئوس میگه «گیاهخوارن کمبود کارنیتین دارند». در واقع کارنتین یک اسید آمینه اساسی نیست. و این یعنی بدن خودش میتونه کارنیتین مورد نیاز خودش رو بسازه. اگر شما به مقدار کافی پروتئین دریافت کنید (که در بالا گفتیم چرا این نگرانی در مورد گیاهخواران بیجاست) لازم نیست نگران کارنتین باشید. البته مورد نادری هست که بعضی ها بخاطر اختلال متابولیک بدن شون نمی تونه ه کارنیتین خودش رو تولید کنه. کمبود کارنیتین عموما باعث میگرن میشه بنابراین قابل تشخیصه.

کذب دیگه زئوس درباره «مشکل» کراتین است. کراتین هم یک اسید آمینه اساسی نیست. یعنی بدن خودش میتونه کراتینش رو تولید کنه. به گفته آکادمی تغذیه آمریکا بیشتر کسانی که یک رژیم متعادل گیاهی دارند مشکلی در تامین کراتین بدن خودشون ندارند. هر چند که قهرمانان ورزشی و بدن سازها که کراتین بیش از نرمال نیاز دارند ممکن است از مکمل کراتین سود ببرند. (منبع)



 درباره کارنوزین هم زئوس مغالطه ی مشابهی مرتکب میشه یعنی از اینکه رژیم گیاهی کارنوزین ورودی بدن کمتره فورا نتیجه میگیره که پس گیاهخوارن به مکمل کارنوزین نیاز دارند.  کارنوزین هم یک اسید آمینه غیر اساسی است.  این یعنی همانطور که در موارد دیگه گفتم اگر شما پروتئین کافی دریافت می کنید بدن می تونه این اسید آمینه غیراساسی مورد نیاز خودش رو تامین کنه. 


در نهایت هم استاد زئوس منبری مفصل میره و ادعا می کنه که وضع تغذیه مان را باید بر اساس نتایج آزمایش خون خودمان بسنجیم که نکته درستی است اما فورا   مدعی میشه صادق هدایت حتما بخاطر کمبود کرانیتین و کارنوزین خودکشی کرده. البته استاد زئوس حتما با بررسی آزمایش خون صادق هدایت به این نتیجه رسیده!


تا جایی که من از ترتیب بیان متوجه شدم فکت های زئوس درباره «کمبود» هایی که گیاهخواری به بار میاره برگرفته عمدتا برگرفته از این مقاله سایت healthline است. اما جایی که مقاله مرجعش فقط لینک داده که اگر گیاهخوارهستید می توانید فلان مکمل رو بخرید (یک ترفند آشکار بازاریابی) زئوس فی الفور و قاطعانه نتیجه گرفته که پس فلان مکمل برای گیاهخواران ضروری است. این در بهترین حالت سطحی نگری و نتیجه گیری عجولانه در بدترین حالت مصداق بارز حقه بازی برای گمراه کردن مخاطب است. 





منابع برای مطالعه بیشتر:

۱. Animal Liberation بخش هایی از این کتاب به فارسی ترجمه شده و در رهایش حیوانات یافت می شود

۲. در این سایت منابع و کتاب های خوبی برای تغذیه گیاهی و وگن یافت میشه

۳. کتاب «وگن برای زندگی» راهنمای خوبی است برای شناخت نیازها و مشکلات احتمالی رژیم وگن

۴. کتاب «انقلاب غذایی» یک راهنمای کلاسیک است درباره مزایای رژیم گیاهی برای محیط زیست و تندرستی
۵. کتاب «خوردن حیوانات» یک روایت شخصی است که به ملاحظات اخلاقی مربوط به گوشتخواری و کلن رابطه ما با حیوانات می پردازد.

۶. کتاب The Art and Science of Low Carbohydrate Living  منبع خوبی است برای آشنایی با رژیم کم کارب پر چرب LCHF و فوایدی که برای بیماری هایی مثل دیابت می تونه داشته باشه.

۱۳۹۸ آبان ۳, جمعه

چطور میشه یک کار جمعی فرهنگی غیرانتفاعی کرد؟



خیلی وقت ها میشه مستندی #آگاهی‌بخش به انگلیسی یا فرانسه میبینم یا کتابی رو میخوانم و با خودم میگم کاش میشد این رو به فارسی ترجمه کرد. در موارد معدودی این کار رو خودم کرده ام یا اسپانسر شده ام تا کسی ترجمه کنه.اما امکانات من نوعی محدوده. 
از طرف دیگه میدونم احتمالا کسانی هستند که اگر بدانند با اندکی پول می‌توانند کمک فرهنگی ماندگاری بکنند حتما خوشحال میشوند اما نمیدانند چطور ممکنه. 
سوال اینه که چطور میشه یک کار جمعی فرهنگی غیرانتفاعی کرد؟ اگر اندکی اراده و اعتماد و بخشنگی باشه اصلن سخت نیست. یک ایده کلی و خام اینه:

امروزه دستمزد یک ایرانی فوق العاده پایین اومده و تبعا هزینه کار فرهنگ هم خیلی کم شده. بخصوص اگر شما در خارج ایران و کشورهای مرفه زندگی می کنید با پولی اندک میتوانید کلی کار فرهنگی بکنید. مثلا با حدود یک دلار می‌تونید یک صفحه متن انگلیسی رو بدهید ترجمه کنند یا یک دقیقه ویدیو رو زیرنویس کنند.  یعنی فقط با ۱۰۰ دلار میشه یک مستند رو زیرنویس کرد که احتمالا هزاران نفر می بینند و ازش می آموزند و الهام می گیرند. کافیه درخواست بدهید. عده ای زیادی مترجم فارسی زبان آماده ی این کارها پیدا می کنید.


اما مشکل فقط پول نیست. برای مشارکت فرهنگی از طریق ترجمه باید بدونید چطور مترجم پیدا کنید. چطور پول رو بهش برسونید و چطور از کیفیت کارش اطمینان حاصل کنید. خب اینها غیر از هزینه، وقت زیادی هم می بره. و انجام این همه از عهده خیلی ها بصورت انفرادی برنمیاد. برای همین قیدش رو می زنند. تا جایی که می دونم هیچ زیرساخت غیرانتفاعی فارسی زبانی هم برای چنین مشارکتی وجود نداره پس چرا ایجادش نکنیم اگر می خواهیم عامل تغییری باشیم که دوست داریم ببینیم؟

 یک ایده خام اینه:


میتونیم یه ناشر رسانه ای غیرانتفاعی برای کار فرهنگی داشته باشیم متشکل از: 
دونیتورها (نیکوکاران فرهنگی) 
ادیتورها (کنترل کیفیت محتوا و ناشر)
مترجمان (کسانی که کار اصلی رو می کنند)


چند تا سناریو ممکنه: شما یک نیکوکار فرهنگی هستید که مستند فلان رو دیده اید یا کتاب فلان رو خوانده اید و به نظرتون خیلی جالب و آموزنده بوده. به ادیتوریال پیشنهاد می کنید که من میخوام اسپانسر ترجمه این اثر بشم. ادیتوریال پیشنهاد شما روبررسی می کنه و اگه از نظرش آموزنده اونو به یکی از مترجم های ماهری که شناسایی کرده میسپاره. اگر موافق نبود هم شاید بتونه مشورت هایی به شما بدهد که خودتون این کار رو بکنید. 


سناریو دیگه: شما مستند فلان رو دیده اید و آموزنده بوده براتون و دوست دارید زیرنویس بشه اما آه در بساط ندارید. با این حال به ادیتوریال پیشنهادش می کنید که به کمک شما بیاد. اگر پیشنهاد جالب بود و  اعتبار مالی موجود، ادیتوریال کار رو به یک مترجم می سپاره تا زیرنویس بشه. اگر هم پول موجود نبود پیشنهاد جالب شما رو توی نوبت میذاره تا وقتی پول فراهم شد ترجمه بشه.


سناریو دیگه:
خود ادیتوریال مستندهای جالبی رو دیده و معرفی می کنه تا هر کس خواست تا هر قدر خواست کمک کنه و اسپانسر هر کدوم که انتخاب می کنه باشه (فاندرایزینگ عمومی برای پروژه های معین)


بعد که کار ترجمه تمام شد ادیتوریال بازبینی و ویرایش می کنه و در نهایت فیلم/مستند زیرنویس شده روی کانال ها و رسانه های اجتماعی و کانال یوتیوبش میذاره و محصول جزو public domain خواهد بود برای استفاده همگان. هر درآمدی هم که از این کانال ها بدست بیاد (تبلیغات یوتیوب و ...) منحصرا کمک خرجی خواهد بود برای خود این فرآیند ترجمه و بصورت شفاف به «سهامداران معنوی» که همه استفاده کنندگان باشند اعلام میشه.


در حالت ایده آل کل گردش مالی این نهاد شفاف و در معرض عموم است. یعنی معلومه دقیقا چقدر کمک شده و این کمک ها صرف چه کارهای ترجمه شده. البته هویت دونیتور ها می تونه به درخواست خودشون مخفی باشه و می تونه هم در زیرنویس مستند یا مقدمه کتاب ذکر بشه اگر مایل باشند. شاید این هم مشوق عده ای برای بخشندگی بیشتر باشه. 


برای حفظ حریم خصوصی مشارکت کنندگان،  همه گردش مالی این گروه با رمزارزهای غیرقابل ردیابی انجام میشه. ادیتوریال راهنمایی های فنی لازم رو به اسپانسرها و مترجم ها می کنه که چطور از رمزارز استفاده کنند (که در واقع بسیار ساده است).


بستر تکنیکی این کار فراهم است. تنها چیزی که لازمه اینه که اراده کافی باشه تا بقول معروف این پروژه رو  bootstrap کنه و از زمین بلند کنه. با حداکثر دو نفر ممکنه اما باید فضای مشارکت برای همه کسانی که قصد آگهی بخشی و  کمک فرهنگی دارند باز باشه. تبعا هر چه تعداد مشارکت کننده بیشتر بشه خروجی فرهنگی قضیه هم بیشتر خواهد بود. 


تصور کنید چنین کار گروهی می تونه در ماه چندین مستند رو زیرنویس کنه و سالی چند کتاب ترجمه کنه و یک خروجی چندرسانه ی غیرانتفاعی و آموزشی منحصر به فرد برای میلیون ها فارسی زبان باشه که در غیراین صورت بخاطر ندانستن زبان خارجی شاید تا همیشه از این اطلاعات محروم می شدند. جالب نیست؟

البته این یک شرح بسیار کلی و ابتدایی است و در جزئیات نیاز به تدقیق بسیار در رویه های اجرایی داره. اما هر پروژه بدردبخوری بالاخره از یک ایده خام در میاد. دوست دارم نظر دیگران رو هم در این مورد بدانم. 

۱۳۹۸ مهر ۳۰, سه‌شنبه

چرا طعم میوه و سبزیجات قدیم بهتر بود؟



قدیم ها طعم میوه ها و سبزیجات بهتر بود. این فقط چسناله برای دوران خوش گذشته است یا مبنای واقعی داره؟
دونالد دیویس استاد دانشگاه تگزاس مقایسه ای بین ارزش غذایی ۴۳ سبزی مختلف بین ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۹ انجام داد. 
نتیجه اینکه مواد غذایی ظرف این ۴۹ سال بطور متوسط
کلسیم  ۱۴٪
فسفر  ۹٪
آهن ۱۳٪
ویتامین سی ۱۴٪
ویتامین ‌بی ۲ ۳۸٪
ویتامین آ  ۱۹٪




کاهش ارزش غذایی داشتند. در مقابل این زوال ارزش غذایی چی بدست اومده؟ افزایش کارایی تولید. یعنی برای تولید کننده ظاهر یکنواخت محصول و ماندگاریش اولویت های تولید کننده هستن نه طعم ارزش غذایی. بررسی مورد گوجه فرنگی آموزنده است:


گوجه بزرگ محصول مصرفی در بخش سبزیجات سوپرمارکت هاست. ثابت شده که تقریبا همه طعم دهنده های گوجه ناشی از مواد غذایی اساسی هستند.
ظرف ۵۰ سال گذشته گوجه فرنگی  ۶۰ ٪ ویتامین سی اش رو از دست داده. امروز بیش از  ۹۰٪ گوجه فرانسه در گلخانه‌ها و بیرون خاک پرورش داده میشه در شرایط کاملا کنترل شده با دمای ۲۱ درجه در سراسر سال (کشت #هیدروپونیک ). محصول استاندارد، شیک، یکنواخت و سریع تولید میشه. اما بسیار فقیرتر و بی‌مزه تر نسبت به گوجه ای که در خاک طبیعی پرورده. چرا ؟


چون محصول گلخانه ای آب زیادی دریافت می کنه و دما و همیشه یکنواخته گوجه تحت استرس قرار نمیگیره محتوای محصول هیدروپونیک نسبت به محصول طبیعی رقیق است و ارزش غذایی کمتری داره. به عبارتی محصولی که زیادی لوس و نازنازی بار میاد کم‌مایه هم میشه.  


 امروزه ۹۸٪ گوجه موجود در بازار از #بذر_هیبرید هستند. یعنی حاصل گرده افشانی کنترل شده مصنوعی بین گونه هایی که ویژگی های مطلوب دارند. بذرهای هیبرید برای هر کشت باید از نو خریده شوند چون نسل دوم بذر هیبرید معلوم نیست محصولش چی در میاد. چند شرکت انگشت شمار این تجارت بذر هیبرید رو در انحصار خودشون دارند و سود کلانی از این وابستگی کشاورزان به بذرهاشون می برند.


 چند شرکت انگشت شمار این تجارت بذر هیبرید رو در انحصار خودشون دارند و سود کلانی از این وابستگی کشاورزان به بذرهاشون می برند.


یکی از ویژگی های مطلوب باز ماندگاری است. حییم رابینویچ پژوهشگر اسرائیلی گوجه معمولی رو با گونه ای هیبرید کرده که نوعی ناهنجاری ژنتیک داره که جلوی رسیدگیش رو می گیره. در نتیجه  تونست گوجه «ابدی» بسازه که بجای سه روز سه هفته بعد چیدن دوام میاره و این انقلابی در بازار گوجه بود. به چی قیمت؟‌ به قیمت نابودی طعم و ارزش غذایی گوجه. بذر گوجه ابدی فوری پنتت شد و الان جزو زرادخانه ی پرسود شرکت چندملیتی Limagran  است. 



#لیماگران  دومین تولید کننده بذر گوجه در سطح جهانه که سالی ۲.۵ میلیارد درآمد داره و بذرهای هیبریدی گوجه رو کیلویی ۶۰ هزار تا ۴۰۰ هزار (بله ۴۰۰,۰۰۰ دلار) به مصرف کننده ها می فروشه. این بذرها اغلب در کشورهایی مثل هند که نیروی کار ارزونه با استثمار کودک و زن کارگر تولید می شوند  چون کارگر رو پیمانکار هندی تأمین می کنه شرکت های چندملیتی هیچ مسئولیت استثمار رو نمی پذیره.





شرکت های محلی کودکان رو برای کار ترجیح میدن چون کودکان سریع تر هستند.  دو کودک اندازه سه بزرگسال کار می کنند و فرمانبردار تر هستن. گزینه بعدی زن ها هستن. در حالی که حقوق قانونی حداقل ۴.۲۵ یورو در روزه زن ها فقط روزی ۲.۵ یورو برای کار طاقت فرسای گرده افشانی میگیرند. لیمگاران بذر رو کیلویی ۲۶ یورو از پیمانکار هندی میخره و حداقل کیلویی ۶۰ هزار یورو میفروشه. 




دو سوم گونه های بذر دنیا (اکثریت هیبریدی) پنتت فقط ۴ شرکت چندملیتی است: داو-دوپونت، بایر-مونسانتو، لیماگران و سینجنتا. خصوصی سازی اندامه ی زنده که باعث نابودی #چندگونگی (Bio-diversity) شده بطوری که امروزه ۷۵٪ گونه های کشاورزی منقرض شده اند. 


امروزه فقط شرکت های بزرگ حق فروش بذر دارند و بیش از 90% درصد بذر موجود در بازار هیبریده. دو سوم گونه های بذر دنیا پنتت فقط ۴ شرکت چندملیتی است: داو-دوپونت، بایر-مونسانتو، لیماگران و سینجنتا. خصوصی سازی اندامه ی زنده که باعث نابودی #چندگونگی (Bio-diverstiy) شده بطوری که امروزه ۷۵٪ گونه های کشاورزی منقرض شده اند. 



از این ۴ غول صنعت بذر ۳ تاشون شرکت های شیمیایی تولیدکننده آفت کش هستن که بذرها رو بصورت پکیج می فروشند. بذر رو با آفت کشی می فروشند که بدون اون بذر درست محصول نمیده. به این ترتیب بذر در واقع دامی است که کشاور توش می افته تا مجبور بشه محصولات فروشنده آفت کش غول چندملیتی رو هم بخره. نتیجه ۳ میلیون تن آفت کش در سال در دنیا مصرف میشه. 



 خلاصه:   خصوصی شدن اندامه های جاندار توسط شرکت های چندملیتی حاصلش این شده:  محصولات بی‌خاصیت و بی‌مزه، استثمار کارگران و از بین رفتن تنوع زیستی. 
خوش آمدید به #دنیای_قشنگ_نو #نئولیبرالیسم


۱۳۹۸ مهر ۶, شنبه

آنچه باید درباره گلیفوزات بدانید



احتمالا  شنیده اید که امسال علف‌کش  گلیفوزات (یا گلیفوسات) در خیلی از کشورهای اروپایی ممنوع شده یا در آستانه ی ممنوعیته. اما شاید درباره گستردگی استفاده از این سم در کشاورزی امروز دنیا و عوارض وخیمی که برای بدن ما داره کمتر شنیده باشید. منابع زیادی هم به فارسی ندیدم.  نمیخوام آلارمیست باشم و بیخود هراس‌افکنی کنم. اینجا چند تا فکت مرتبط رو به اختصار رو میگم و چی مهم تر از دانستن فکت های مرتبط با سلامتی؟


گلیفوزات در سال ۱۹۷۰ به عنوان یک شستشودهنده برای پاکسازی لوله های فاضلاب صنعتی سنتز شد. بعد که مونسانتو دید این ماده خواص علف کش قوی هم داره به اسم علف‌کش ثبت_اختراع (پتنت)اش کرد. اما گلیفوزات نه تنها علف ها بلکه خود محصول رو هم می‌کشت پس مونسانتو دست به دستکاری ژنتیک در بذرها زد طوری که در مقابل گلیفوزات مقاوم باشند و اسم این محصول تراریخته رو Round UP  گذاشت. امروزه بیش از ۸۰ درصد بذرهای استفاده شده در آمریکا تراریخته (GMO) هستند. 

امروزه سالی ۸۰۰هزار تن گلیفوزات و محصولات هم‌خانواده اش در سطح دنیا مصرف میشه. حتی بذرهایی که تراریخته هستند مثل گندم قبل از برداشت با گلیفوزات سمپاشی میشن تا برداشت و فراوری راحت تر انجام بشه. بزرگ ترین تولید کننده ی گلیفوزات دنیا چین است که ۳۰ درصد این سم رو تولید می کنه. اما نقش گلیفوزات در بدن انسان چیه و چرا باید نگرانش باشیم؟  


میکروبیوم همون جامعه‌ی باکترهای‌ دستگاه گوارش است و نقش حیاتی در سیستم ایمنی و متابولیسم بدن داره. مثلن ۹۰٪ سروتونین که هرمون خوشحالی است در روده ها تولید میشه. هر نوع دستکاری در میکروبیوم میتونه به انواع اثرات منفی سلامتی منجر بشه:از تورم روده (IBS) گرفته تا اختلالات هرمونی، گیجی، چاقی، اوتیسم و آلزایمر. اثرات اختلال در میکروبیوم تازه داره برای پزشکی آشکار میشه و موضوع داغ تحقیقات پزشکی است.


اما گلیفوزات چطور میکروبیوم رو تخریب میکنه؟‌  گلیفوزات مسیر شیکامیت Shikamate pathway در سلول‌ها رو میبنده و این انسداد باعث مرگ سلول و درنتیجه گیاه میشه. سلول های بدن ما مسیر شیکامیت ندارند اما باکتری های روده این مسیر رو دارند و به همین جهت گلیفوزات باعث مرگ شون میشه. مرگ این باکتری ها باعث میشه بدن نتونه هرمون هایی مثل سروتونین و دوپامین تولید کنه.



در پژوهش سال ۲۰۱۷ Institute for Responsible Technology وضعیت سلامت 3200 نفر بررسی شد و مشخص شد که پرهیز از غذاهای تراریخته (GMO) باعث بهبود یا رفع خیلی از ناراحتی ها میشه: مشکلات هاضمه، خستگی مزمن، اضافه وزن، گیجی، اضظراب، افسردگی، آلرژی، مشکل تمرکز، بیمارهای مفصلی، حساسیت به گلوتن، مشکلات پوست، اختلال هرمونی، اگزما و ...





مونسانتو ادعا می کنه دوز پایین گلیفوزات خطرناک نیست اما پژوهش نشون داده حتی مصرف دوز مجاز گلیفوزات هم باعث مشکلات سلامتی میشه. مثل دوز اندک گلیفوزات باعث بیماری کبد چرب در موش‌ها شده. امروزه ۱/۴ مردم آمریکا از کبد چرب رنج می برند.  انواع اقسام سرطان ها و سایر بیماری ها متناسب با افزایش مصرف گلیفوزات رشد داشته اند. رابطه آماری  علیت رو ثابت نمی کنه نیست اما این همه رابطه آماری تصادفیه؟ 



در اوایل دهه ۹۰ دولت آمریکا تحت تاثیر لابی قدرتمند مونسانتو به سازمان غذا و دارو FDA دستور داد که گلیفوزات رو پروموت کنه. اف.دی.ای هم مارک تیلور وکیل سابق مونسانتو رو مامور اجرای این سیاست کرد. در نتیجه اف.دی.ای اعلام کرد که گلیفوزات بی‌خطره و نیازی به تست بیشتر نداره. بعد از ترک FDA مارک تیلور معاون مدیر عامل مونسانتو شد! دوباره سال ۲۰۰۹ مارک تیلور برگشت به اف.دی.ای و همه کاره شد! (یاد روباه نگهبان مرغداری شده نمی افتین؟!)



بعدها در رسوایی Monsanto Papers با افشای اسناد داخلی مونسانتو معلوم شد که مونساتو دست کم از سال ۱۹۸۳ میدونسته که گلیفوزات سرطان‌زا است اما به انواع و اقسام مختلف سعی در لاپوشانی داشته. از طرح آزمون های جهت‌دار گرفته تا ساکت کردن اخراج دانشمندانی که ابراز نگرانی می کردند. اما این تبهکاری بزرگ مقیاس بالاخره از پرده بیرون افتاد و باعث دردسر مونساتو شد (که الان توسط بایرن خریده شده).


سال ۲۰۱۵ سازمان جهانی بهداشت اعلام کرد که گلیفوزات «محتملا سرطان‌زا» (probably cancerogene) است. یعنی نقش سرطان‌زاش در حیوانات به اثبات رسیده اما در مورد انسان هنوز داده های کافی وجود نداره. با این حال بخاطر قدرت لابی کمپانی های داروسازی ای سم هنوز در خیلی از کشورها ممنوع نشده و مزدبگیران لابی‌های کشاورزی به شدت در برابر ممنوعیتش مقاومت می کنند. اما این وضع در حال تغییره. 



 سال ۲۰۱۸ دواین جانسون باغبان که بخاطر تماس با گلیفوزات طی سمپاشی پارک ها و باغ ها دچار سرطان حاد پوستی شده بود علیه مونسانتو شکایت کرد و با اثبات اینک گلیفوزات باعث بیماریش شده ۲۹۰ میلیون دلار غرامت دریافت کرد. امروزه ۱۰ هزار نفر در کالیفرنیا علیه مونسانتو شکایت کرده اند و گلیفوزات در کالیفرنیا مطلقا ممنوع شده. کشورهای اروپایی مثل آلمان و فرانسه هم مصرف این سم رو به شدت محدود کرده اند ظرف دو سه سال آینده بطور کامل ممنوع می کنند.




خب حالا که همه چیز اینقدر آلوده است از من چه کاری بر میاد؟ 
۱. ما می تونیم از قدرت جیب خودمون بعنوان مصرف کننده استفاده کنیم. محصول ارگانیک بخریم قیمت سلامت شما چقدره؟ 
الان افکار عمومی تا حدی آگاه شده. ۵۷ درصد آمریکایی ها معتقدن که محصولات تراریخته سالم نیستند. همراه با افزایش تقاضا میزان محصولات ارگانیک به سرعت داره افزایش پیدا می کنه و خیلی از کمپانی ها به این سمت حرکت کرده اند. 
۲. قانونگذاران رو برای ممنوعیت گلیفوزات و بذرهای تراریخته تحت فشار بگذاریم.
۳. در مورد خطرات فراوان محصولات تراریخته و سموم آگاهسازی کنیم.


منابع برای اطلاعات بیشتردرباره


  • مستند Secret Ingredients (2018)
  • مستند: Envoyé spécial. Glyphosate (2019 فرانسوی)

پ.ن. لازم به ذکره که من پزشک یا متخصص تغذیه نیستم و این مطلب حاصل یک کنجکاوی کوچک شخصی بود.


۱۳۹۸ شهریور ۱۴, پنجشنبه

به ملکه زهرا پهلوی سلام کنید!


امروز با اسکرین شاتی که از اکانت رسمی اینستاگرام  دختر رضا پهلوی منتشر شد در کمال حیرت متوجه شدم که نام کامل  دختر بزرگ رضا پهلوی  متولد سال ۱۹۹۲ نور زهرا است.  


 نام زهرا که بی هیچ شبه ای حاکی از ارادت والدین بچه به فاطمه زهرا کل و به تبعش کل پکیج مقدسات شیعی است.  

در واقع در ایران امروز به جز خرمذهب های شیعی از سنخ پاسدار و بسیجی دیگر کسی این نام را برای فرزندش انتخاب نمی کند. برای همین قابل درک است چرا این خاندان «ایرانساز» پهلوی تا به امروز نام «زهرا»  رو با وسواس از ما مخفی می کردند تا اینکه خود زهرای بیخبر از کانتکست بند رو آب داد: Zahra is my middle name :)

آیا این نهایت تناقض نیست کسی که خودش رو مدافع سکولاریسم برای ایران معرفی می کنه نام  دخترش رو  زهرا  بگذاره؟
یکی میتونه بپرسه مردک تو که داعیه سکولار بودن داری چرا سکولاریزاسیون رو از نام گذاری  ژن خوب خودت شروع نکردی؟ آن هم دختری که به زعم شما وارث قانونی تاج و تخت کیانی است! 

آیا نامگذاری همان قدر مهمل و تناقش آمیز نیست اگر خامنه ای نام فرزند بزرگش «مجبتی» را بابک  میگذاشت که نماد اسلام‌ستیزی است؟ 

البته ارادت به اهل بیت در خاندان پهلوی چیز تازه ای نیست و پیشینه اش حتی بر می گرده به قبل از تاجگذاری رضا خان.  در سال ۱۹۲۴ سردار سپه که پس از شکست طرح جمهوریت وجهه سیاسی اش به شدت خدشه دار شده بود به قم رفت تا با استمالت از گنده آخوندهای قم آبروی رفته رو به جوی بازگرداند و تا حدی هم موفق شد (منبع).  ارادت پهلوی دوم به ائمه و حتی توهمات «کمربسته بودن»ش به امامان هم فکت های ثبت شده ی تاریخی هستند. باز گذاشتن دست مالاها و نهادها و شبکه های اسلامیست به رغم سرکوب سایر جریان های سیاسی هم که عاقبت بلای جان سلطنت شدند البته از فکت های آشکار تاریخی هستند. 

اما طرفه آنکه ارادت پهلوی ها به کیش کثیف شیعه حتی پس از انقلاب ۵۷ ادامه پیدا می کنه. نور *زهرا* زمانی در آمریکا به دنیا میاد که ۱۳ سال از تبعید دارو دسته پهلوی گذشته. به این ترتیب می بینیم ۷۱ سال بعد خروج  رضا از سربازخانه نوه اش هنوز هم برای نامگذاری فرزندانش متوسل به قدیسان شیعه است. 

با این تفاصیل آیا دوز بالایی از حماقت لازم نیست که تصور کنیم دخیل بستن به ابوزهرا پهلوی که  چنین مهر عمیقی به تشیع دارد کاندیدای مناسبی برای خلاصی ایران از ملاسالاری شیعی هستند؟


۱۳۹۷ اسفند ۱۷, جمعه

دانلود کتاب: عصر توسعه پایدار





برای معرفی کتاب خوب است بخشی از پیشگفتار بانکی مون را نقل کنیم:

توسعه پایدار، چالش اصلی عصر حاضر است. جهان ما تحت فشار و دگردیسی است. فقر همچنان طاعون جوامع و خانواده هاست. تغییرات اقلیمی معیشت مردم را تهدید می کند. منازعات شدت گرفته و نابرابری ها رو به افزایش است. این بحران ها بهبود نخواهند یافت مگر اینکه مسیر حرکت خود را تغییر دهیم... ما فناوری ها و دانش لازم برای دستیابی به موفقیت را داریم. اگر همه با هم، با جدیت و تعهد در این جهت تلاش کنیم، می توانیم اولین نسلی باشیم که به فقر شدید پایان می‌دهد و آخرین نسلی باشیم که با تغییرات اقلیمی به عنوان تهدیدی برای بقا مواجه است. 


 مولف کتاب جفری ساکس اقتصاددان برجسته و مشاور چندین رئیس دولت و دو دبیرکل سازمان ملل در بحث توسعه پایدار بوده است و در این کتاب مبانی ابتدایی توسعه پایدار و چالش های آن را به زبان ساده برای خواننده بیان می کند و راه حل هایی عملگرا پیش می نهند. 

دانستن مفاهیم توسعه پایدار نه تنها برای سیاستمداران بلکه برای هر علاقمند به خیر عمومی حیاتی هستند و در ایران که چندین دهه است با مصائب مدیریت نابخردانه و توسعه ناپایدار دست به گریبان است اهمین حیاتی دارند.  این کتاب در سال ۱۹۹۴ توسط نشر دانشگاهی ترجمه شده اما شوربختانه چندان  که شایسته این بحث حیاتی است مورد توجه قرار نگرفته. برای همین آن را اسکن کرده ایم تا به راحتی در دسترس علاقمندان باشد.